جدول جو
جدول جو

معنی فتح الدین - جستجوی لغت در جدول جو

فتح الدین
(پسرانه)
پیروزی در دین
تصویری از فتح الدین
تصویر فتح الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
فتح الدین
(فَ حُدْ دی)
یکی از سرداران مستعصم آخرین خلیفۀ عباسی در جنگ با هلاکوخان است. رجوع به حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 318 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روح الدین
تصویر روح الدین
(پسرانه)
آنکه روح دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلک الدین
تصویر فلک الدین
(پسرانه)
نام طایفه ای از کردان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فصیح الدین
تصویر فصیح الدین
(پسرانه)
دارای روشنی و فصاحت در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
(فَ حُد دی)
نظامی هروی، متولد هرات و متوفی بسال 919 هجری قمری (دانشوران خراسان ص 265). او راست: تعلیقه بر شرح قاضی زاده بر اشکال التأسیس که در 879 هجری قمری برای امیر علیشیر نوشته است. (یادداشتی از مؤلف). از احفاد مولانا نظم الدین است که ایشان را نظامیان میگویند و در خراسان نسب از نسب ایشان شریف تر نیست و در بیست سالگی تکمیل علوم کرد و حالا (زمان امیر علیشیر) قریب سی سال شد که به افاده مشغول است. از علوم ظاهر هیچ علمی نباشد که او درس نگوید و در هر علمی که گوید حواشی مفید و مصنفات دارد که علما از او بهره مندند و با این همه بذل نیز دارد که منافی این علوم است و به اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده متصف است. (از مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی صص 106-107 از ترجمه فارسی چ حکمت). سرآمد فضلای استرآباد بود و در فن شطرنج مهارت تمام ظاهر مینمود و در نظم قصاید و معمیات نهایت بلاغت بجا می آورد و اکثر اوقات شریف را به خدمت امیر نظام الدین علیشیر صرف میکرد و بعد از فوت آن جناب به ملازمت آستان معدلت آشیان خاقان منصور پرداخت و داروغۀکتاب خانه همایون شد. (از رجال حبیب السیر ص 199)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ کُدْ دی)
نام ایل کرد پیشکوه. نام یکی از طوایف اربعه از طوایف پیشکوه است که تقریباً 200 خانواده میشوند و درخاوه، بین نهاوند، الشتر و سیمره سکونت دارند. شیعی متعصّب اند. در محل سکونت آنها چشمۀ معروف معدنیی موسوم به آب دوغ وجود دارد. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ کُدْ دی)
ابراهیم سامانی. تولد او به ماوراءالنهر بوداما در زمین عراق نشوونما یافت. این غزل از اوست:
زلف را در بند و تاب افکنده ای
نرگسان در دست خواب افکنده ای
زآن دو جادوی کمان کش روزو شب
بیدلان را در عذاب افکنده ای
هندوان همسایه اند، از بیم دزد
قفل بر یاقوت ناب افکنده ای.
هم او راست:
زهی سودای تو سرها گرفته
زهی عشق تو جان در پا گرفته
به دام زلف در دریای خوبی
هزاران ماهی دلها گرفته
تو با یاران ره صحرا گزیده
مرا در کنج غم سودا گرفته
زهی زهر فراقت را کشیده
تو جام بادۀ صهبا گرفته...
(از لباب الالباب چ نفیسی ص 534 و 535).
وی از شعرای دورۀ سلجوقی است
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ دِهْ)
دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد که دارای 225 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُدْ دی)
محمد بن اسحاق بن علی بن عربشاه. واعظ و عالم و جامع اقاویل مفسران و ناشر احادیث رسول خدا بود، و از زهد و معرفت نصیبی تمام داشت. او راست: کتابی در ترسل، و نیز تعلیقاتی فراوان و مجموعات و امالی داشت. وی در صفر سال 734 ه. ق. درگذشت و نزد پدرش دفن گردید. (از شدالازار ص 320). و رجوع به همین کتاب صفحۀ مذکور و حاشیۀ همان صفحه شود
شیخ، محمد بن ابی بکر الشیلی. او راست: المشرع الروی فی مناقب الساده آل ابی علوی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، که در 47 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند قرار دارد. دامنه ای و معتدل و دارای 22 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ابن قاضی جمال الدّین ابوعمرو عثمان قیسی. مکنی به ابوالعباس و ملقب بفتح الدین. او راست: نتیجه الفکر فی علاج امراض البصر
لغت نامه دهخدا
فتح الدین ملقب به ملک معزّ. متوفی در سنۀ 595 هجری قمری در مصر. مدت حیات او را بیست وهفت سال و سه ماه و هفت روز گویند و گفته اند که او جوانی بود بغایت حلم و حیا و نهایت عفت و سخا و بعد از فوت او مصریان متفرق به دو فرقه شدند: طایفه ای بسلطنت پسر عزیز که موسوم به علی و ملقب به منصور بود و زمره ای کس بطلب ملک افضل فرستاده ابواب اطاعت بر روی او گشودند. (حبیب السیر ج 2 جزو4 ص 211)
لغت نامه دهخدا